نویسنده پونه مقیمی
Wiki Article
پونه مقیمی کیست ؟
پونه مقیمی متولد سال ۱۳۶۱ در تهران است و یک روانشناس و روانکاو است. او تحصیلات خود را در رشته ی روانشناسی بالینی در مقطع کارشناسی ارشد به پایان رسانده است. در حال حاضر با مرکز مشاوره تارا همکاری می کند. پونه مقیمی همچنین یک بلاگر است و با انتشار تکه هایی از کتابش به نام “تکه هایی از یک کل منسجم” در شبکه های اجتماعی مانند اینستاگرام مشغول به فعالیت است.
پیج اینستاگرام پونه مقیمی بیش از سیصد هزار نفر فالور دارد و او حتی بخش های کتابش را در صفحه شخصی خود منتشر کرده است. البته تاکید او در این کتاب و مطالبی که در اینستاگرامش منتشر میکند، بر شناخت، پذیرش، دوستی و آشتی با خود است.
آدرس مطب پونه مقیمی کجا است ؟
تهران – خیابان شریعتی – روبروی مترو شریعتی – کوچه شواری (جنب پمپ بنزین) – ساختمان پزشکان سینا – طبقه 4 – واحد twenty – مرکز مشاوره و روانشناسی تارا
پونه مقیمی چه تحصیلاتی دارد ؟
دانشجوی دکترای تخصصی روانشناسی
کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
دارای مدرک رواندرمانی روایت درمانی از دانشگاه اوترخت، با بورسیه تحصیلی
دارای مدرک پیشگیری، تشخیص و درمان اختلال استرس پس از سانحه از هلند، با بورسیه تحصیلی
دارای مدرک درمانگری روانپویشی کوتاه مدت
کارشناس روانشناسی شبکه رادیویی سلامت، برنامه “داستان ها و آدم ها” در سال 1395
لیست کتاب های پونه مقیمی
در حال حاضر این نویسنده محبوب ایرانی فقط یک کتاب نوشته است به نام تکه هایی از یک کل منسجم ! ولی میتوانید دلنوشته و متن های بیشتری از خود پونه مقیمی و متن کتاب هایی که در آینده از این نویسنده منتشر میشود را در پیج اینستاگرامش بخوانید
فقط کافیست در جستجوی اینستاگرام نام نویسنده را به فارسی سرچ کنید پیج اصلی ایشان سیصد هزار فالوور دارد !
متن جالب بیوگرافی پونه مقیمی در اینستاگرام !
زخمهایم را دوست دارم. آنها شاهدان اصلیام هستند که چطور شجاعانه زندگی کردم
کتاب تکه هایی از یک کل منسجم تا چه حد محبوب واقع شد ؟
این کتاب در زمینه کتاب های توسعه فردی و کتاب های روانشناسی است یکی از پرفروش ترین کتاب هایی که در بازار ایران است و فروش میلیونی را ثبت کرده است کتاب تکه هایی از یک کل منسجم هست ممکن است بگویید چطور ممکن است ؟
اگر مانند ما فروشنده کتاب باشید به محبوبیت این کتاب و تعداد فروش بالای این کتاب پی خواهید برد پیج اینستاگرام پونه مقیمی بعد از معروف شدن کتابش به سیصد هزار نفر فالور رسید !
آیا پونه مقیمی ازدواج کرده است ؟
بله ولی اطلاعات زیادی از این زوج در دسترس نیست پونه مقیمی در مورد همسر خود این پست را در اینستاگرام منتشر کرده است !
Photograph 2023 09 23 seventeen 24 36 11zon
اگر کسی را دوست داریم «هر روز» مهم بودنِ آن فرد و بارزش بودنش را به او یادآوری کنیم.
نه در کلام، در رفتارمان به او نشان دهیم که دوست داشتن یعنی محافظت کردنِ او از هجومِ گاهگاهِ احساس ناامنی.
قبل از اینکه وارد رابطهی عاطفی شویم حتما از خودمان سوال کنیم آیا آمادهی قبولِ مسئولیتِ «محافظت کردن» هستیم یا نه؟
متن#پونه_مقیمی
.
.
.
پ.ن: یار، همدم، رفیق، هممسیر
برخی از ( متن های پونه مقیمی ) و سخنان زیبای روانشناسی پونه مقیمی در پیج اینستاگرامش :
مقیمی
بعد از هشت ماه که در تمام روزهاش قلبم در ایران جامونده بود اما جسمم اونجا نبود، بعد از هشتماه که احساس گناهِ این دور بودن شونههامو سنگین کرده بود، بعد از هشت ماه که حداقل چهارماه در افسردگی جدیای غرق شده بودم و سعی میکردم شرایط جدید زندگیمو بپذیرم، بعد از هشتماه خیلی سخت در نهایت تصمیم گرفتم با واقعیت رو به رو بشم، واقعیتِ اینکه با گناهی بر دوشم به سمت رویاهایی که میشد هنوز به دستشون آورد قدم بردارم، و درست بعد از این هشت ماه متوجه شدم که در سیاهترین و دردناکترین روزهام این مراجعینم بودن که بهم کمک کردن به زندگی برگردم. و امروز وقتی ایمیل و اینباکس و واتساپو… باز کردم و با حجم زیاد پیامهای تبریک برای روز روانشناس رو به رو شدم هم پر از عشق شدم و هم شرمگین از اینکه شما نمیدونید چقدر خودتون و حضورتون این مدت کمک کننده بوده و من این پست رو به نشانه ی قدردانی از شما اینجا میذارم بمونه. در تمام این هشت ماه با هر آنچه از من باقی مونده بود سعی کردم در جلساتم حضور داشته باشم، و همین اتصالها بود که گویی نجات بخش بود هم برای من هم برای مراجعینم. و این اتصال فراتر از درمانگر بودن و مراجع بودن بود و هست، اتصال دو انسان در دردی مشترک. دردِ وطن. این همیشه درمانگر نیست که همسفر مراجعینش میشه و بهشون کمک میکنه، گاهی این مراجعین هستن که دست درمانگرشون رو میگیرن و با درک کردن و مهر ورزیدن به بخشِ انسانیِ پر از نقص و پر از آسیب درمانگرشون بهش کمک میکنن که مسیری رو در زندگیش دووم بیاره. ممنونم از تمام مراجعینم که درمانگرم شدند در این هشتماه. با احساس گناهی که مسئولیتشو پذیرفتم و با شرمی در قلبم از اینکه دورم و در کنار مردمم نیستم و با تحسینی عمیق از این حجم از آزادیخواهی و شجاعت و آگاهی که همچنان بهراه خودش ادامه میده، از صمیم قلبم از همتون ممنونم. امیدوارم بتونم در مسیری که هشت ماه پیش شروع شد و هنوز ادامه داره در حد توانم کمک کننده باشم. ما درمانگرها بیشتر از اونچه که فکرش رو میکنید به مراجعینمون مدیونیم. روز روانشناس به همهی مراجعینی که نمیدونن چقدر درمانگرِ درمانگرشون هستند، مبارک.
پونه مقیمی
چه ایرادی دارد داستانهای زیادی در مورد ما در ذهن آدمهای زیادی وجود داشته باشد؟
به این فکر کنید که هر آدمی که یا با شما در رابطه بوده
یا نبوده، یک داستان و یک برداشت از شما دارد و آن داستان را برای دیگران میگوید بعد دیگرانی آن داستان را میشنوند و بر اساس ذهن خودشان دوباره داستان خودشان را میسازند و تحلیلهای خودشان را میدهند.
به نظرم تمام آن داستانها حق زندگی کردن دارند و شما هم حق زندگی کردن با ورژن واقعی خودتان را دارید، شخصیتی که فقط خودتان از آن خبر دارید. داستانی که هیچگاه هیچکس جز شما نمیتواند واقعیتش را درک کند.
روزی که شما هیچ تمایلی نداشته باشید خودتان را برای داستان ذهنی شخصی دیگر، توضیح دهید؛
روزی که شما به ورژنهای متفاوت خودتان در ذهن دیگران نگاه میکنید و اجازه میدهید دیگران با آن ورژن جلو بروند و نمیخواهید آن تصویر را تصحیح کنید؛
و روزی که دیگر نمیخواهید هیچ چیز را در مورد خودتان به هیچکس ثابت کنید و به دیگران فضا میدهید که با همان داستان از شما جدا شوند، فاصله بگیرند، خشم بورزند، قهر کنند، سکوت کنند یا هر آنچه میخواهند انجام دهند؛
آن روز، روز مهمی ست چون شما با خودتان در صلح نشستهاید و پختهترین ورژن خودتان را تا به آن روز در درونتان ملاقات کردهاید و آنقدر با همان کسی که تا آن لحظه هستید راحتید که دیگر حاضر نیستید به خاطر برداشتهای دیگران، به خودتان آسیب بزنید و در دام تغییر ذهنیت آنها بیوفتید.
روزی که اجازه میدهید در ذهن دیگران، بد یا خوب، آسیب رسان یا مرهم، مشکل ساز یا راه حل مدار، قدرنشناس یا قدردان، آنتی سوشال یا همدل، کوچک و حقیر یا بزرگ و تحسین برانگیز، بی معرفت یا با معرفت به نظر برسید و برای هیچ خط داستانیای هیچ مداخله ای نمیکنید آن روز، روز مهمی ست.
آن روز را برای خودتان بنویسید و جشن بگیرید چون شروع رابطهای با خودتان هست که دیگر هیچ داستانی آن رابطه را برهم نخواهد زد.
و هرچقدر شما با خودتان در صلح بیشتری باشیدو در راهی که میروید مصمم تر باشید داستانهای بیشتری از شما ساخته خواهد شد. داستانهایی مملو از فرافکنی و خشم، یا مملو از تحسین و بزرگ نمایی به قصدِ بعدا درهم کوبیدن همان تحسین ها!
کسی که خودش و واقعیتش را زیست میکند، توقف ناپذیر است و هیچ داستانی او را درگیر نمیکند. حال این داستان از زبان قاضی باشد، روانشناس باشد، معلم باشد یا دکتر و مهندس، دوست قدیمی یا غریبه ای ناآشنا.
هیچ داستانی دیگر توان توقفِ حقیقتِ درونی آدمهایی که میدانند چه کسی هستند و چه میخواهند و چه مسیری میروند را، ندارد.
هیچ داستانی.
متن پونه مقیمی
photo 2023 09 23 sixteen forty one 53 11zon
شخصی که همیشه نقش یک تکیهگاه را در زندگیاش داشته است، روزی متوجه میشود آدمهای اطرافش عادت میکنند که به راحتی از مواقعی که او ناراحت است، گذر کنند.
تکیه گاه بودن تاوان دارد.
تاوانش، زیادی قوی به نظر رسیدن است.
و این زیادی قوی دیده شدن باعث میشود دیگران از درک کردنِ آسیب پذیری آدمهای قوی چشم پوشی کنند.
در مواقع آزردگی ، از آنها معذرت خواهی نکنند و همدلیشان کمرنگ شود چون در نهایت باز هم آن آدم قوی باید توجیهات را درک کند و به آنها حق دهد.
تکیه گاه بودن تاوان دارد و تاوانش تنها ماندنِ بسیاری از آدمهای قوی در بسیاری از روابط است.
حواسمان به آدمهای قویِ اطرافمان باشد.
آنها هم مانند تمام انسانها، حساس، آسیب پذیر و ناقص هستند و درست است که همیشه خودشان در تنهاییشان با دردها و زخمهایشان کنار آمدهاند، اما آنها هم از اینکه درک شوند، در آغوش کشیده شوند و گاهی به خاطر دلآزردگیها از آنها معذرت خواهی شود، خوشحال میشوند.
در این روزهای سخت، که پناهمان آغوش آدمهای قویست، یادمان نرود که ما هم گاهی میتوانیم پناهگاه یک آدم قویِ تنها باشیم. حتی اگر این پناهگاه به وسعت یک آغوش، یک پیادهروی همدلانه یا حتی ساده تر از اینها، به وسعت یک جملهی « درکت میکنم، تو حق داری» باشد.
متن پونه مقیمی
مقیمی 2
و خداوند گفت «دشمنت» را دوست بدار.
و اطاعت کردم و «خودم» را دوست داشتم.
جبران خليل جبران
.
.
.
.
هیچ دوست داشتنی سختتر از دوست داشتنِ خودمان با تمام بخشهای درونیمان نیست.
مسیر دوست داشتن خودمان یک سفر درونی سخت، لذت بخش و بیانتهاست.
و هرچقدر بیشتر تاریکیهای خودمان را درک میکنیم و به پذیرش خودمان نزدیک تر میشویم، دوست داشتن آدمها با تمام تفاوتهایشان آسانتر میشود. چون قابل درک تر میشوند.
پس گاهی به جای متمرکز شدن بر روی دوست داشتن دیگران، کافیست بر روی دوست داشتن تاریکیهای خودمان کار کنیم.
باقیاش گویی خودش از راه میرسد.
Image 2023 09 23 sixteen 47 forty 11zon
زمان گذشت،
زمانِ زیادی گذشت
تا متوجه شد «محافظت کردن» از خودش یعنی چه؟
تا فهمید، گاهی معنای محافظت خیلی ظریفتر و حتی دقیقتر از آن چیزیست که فکر میکرده.
گاهی محافظت یعنی در معرضِ هیچ ردی از گذشته قرار نگرفتن!
درست همانطور که از قلبش محافظت کرده بود و او را از آسیبی عمیق نجات داده بود اکنون وقت آن رسیده بود که حتی از تصادفی برخورد کردن چشمانش با هر تصویری که میتواند آزارش دهد هم محافظت کند.
او فهمیده بود باید از
چشمهایش
گوشهایش
دستهایش
زبانش
بدنش
و حتی از ذهنش هم در مقابل بعضی آدمها و موقعیتها محافظت کند.
متن پونه مقیمی
.
.
.
پ.ن:
گاهی محافظت کردن یعنی
ندیدن
نشنیدن
حرف نزدن
لمس نکردن
و مرور نکردن.
Picture 2023 09 23 17 forty eight fifteen 11zon
آدمهایی را از دست میدهیم و آدمهایی را به دست میآوریم.
همین قانونِ کوچکِ همیشگی، ما را آرامتر میکند در اندوهِ از دست دادن و صبورتر میکند در پیدا کردنِ آدمهای جدیدتر.
متن پونه مقیمی .
.
.
.
.
photo 2023 05 07 fifteen 01 eighteen
برای ساختن چرخ، محورها را به هم وصل میکنیم و این فضای تهی میان چرخ است که باعث چرخش آن میشود.. از گل کوزه هائی می سازیم، اما این خالیِ درون کوزه است که آب را درون کوزه جای می دهد.. از چوب خانهای بنا میکنیم، اما این فضای خالیِ درون خانه است که برای زندگی سودمند است.. مشغول هستی ایم…! در حالی که با نگاهی به نیستی، هستی ما معنا پیدا می کند. (تائو ته چینگ) پ.ن: دقیقا فضای خالیای که در زندگیمان با از دست دادن و با نیست بودنِ رابطهها، آدمها و موقعیتها به وجود میآید میتواند به ما کمک کند با ورژنِ پخته تری از خودمان آشنا شویم. یعنی همیشه «نیست» بودنی در کار است فقط کافیست توجه کنیم و «رشد» همچون جوانهای ظریف از دل همان فضای خالی دردناک سربرمیآورد و در طی زمان تبدیل به «آگاهی» میشود. از دل همان فضای خالی دردناک، معناها، رشدها، حرکتها و هدفهای ما جوانه میزنند. و انکارِ «نیستها» و یا مبارزه و خشمگین بودن از «نیستها» ی زندگیمان، رشد درونی ما را متوقف میکند و ما را اسیر گذشته و حسرتهایی میکند که در آن «درد» نمیتواند به ما کمک کند که خودش را تبدیل به جوانه ای کند! بلکه درد گیر میکند و جوانه ها نابود میشوند. زندگی همه ی ما در همین لحظه و همین اکنون مملو از نیستها و هستهاست. در همین لحظه ما چیزی را از دست داده ایم و چیزی را به دست آورده ایم. در همین لحظه فضای خالی «نیستی» وجود دارد و آنکه این جملات را میخواند با «هستی»اش میخواند! این هماهنگیِ بین «نیستها» و «هستها» ست که ما را به جلو خواهد برد. آنچه از دست رفته است را به گذشته بسپاریم، «نیست» بودنش را و درد جاری در آن فضای خالی را بپذیریم تا «هست» بودنمان جریان پیدا کند. درد تبدیل به جوانه ای از آگاهی شود و در دل اکنونمان بپیچد. با پذیرش فضاهای نیستی ست که دردها، تبدیل به گنجهای درونی مان میشوند. به همین علت آدمهایی که از دردهایشان فرار نکرده اند، تکههایی از آگاهی را در خودشان احساس میکنند که ریشههایش در دردهایشان شکل گرفته و درست به همین علت هم هست که آدمهای هم سو با چرخه ی نیستی و هستی، همانهایی هستند که هیچگاه حسرت ندارند و گذشتهشان و اشتباهات و از دست دادنهایشان را دوست دارند چون میدانند درست همان «نیست» ها به آنها کمک کرده اند که اکنون این «هست» بودن را تجربه کنند. «هست بودنی» آگاهتر، رشد یافتهتر، صبورتر و با معناتر. پونه مقیمی
Photograph 2023 05 07 15 05 forty
هر زن در درون خودش هزاران هزار روز را به خاطر دارد که چطور در آن روز برای حقوق خودش و برای برابر نگری مبارزه کرده است. مورد قضاوت قرار گرفتن و کنترل شدن از اولین روزهای کودکی یک «زن» شروع میشود، از همان لحظه ای که برای یک «انسان» لباس صورتی میگیرند و بر تابلوی بالای سرش در بیمارستان مینویسند: جنسیت دختر! از همان ابتدا به علت«جنسیتش» اسم انتخاب میشود، پوشش انتخاب میشود، رفتاری که باید مناسب یک دختر باشد انتخاب میشود، نوع رابطهای که باید وارد شود انتخاب میشود، و این انتخابها آنقدر نامرئی و طبیعی از طریق خانواده، مدرسه، دانشگاه، جامعه و رسانه وارد روان او میشود که نمیداند چطور هویتش شکل گرفته است. و سالها بعد چشم باز میکند و کسی را میبیند که گویی تازه باید از نو او را بشناسد و خواستههایش را بشنود. به همین علت است که بسیاری از زنها در مقطعی از زندگیشان شروع به پس گرفتنِ خودِ واقعیشان از آن نقابها و پوششها و هویت اجباری، میکنند. و این یعنی مبارزهی یک زن برای پس گرفتن خودش! شروع یک مبارزهی هر روزه. و چه کسانی تاب این پس گرفتن را ندارند، همانهایی که از «جنسیت زدگی زنانه» استفاده میکنند تا یک «انسان» را به روشی مدرن کنترل کنند و از او استفاده کنند تا احساس قدرت کنند. و چه راهی بهتر از اینکه از همان کودکی یک انسان را تبدیل به یک «جنس زنانه» کنند؟ زمانی که یک زن متوجه شود جنسیتی در کار است و «تبعیت نکردن» از فرمولهای قانونی و اجتماعی مربوط به این جنس برای او تنبیهات، قضاوتها و طردشدگیهایی را به همراه خواهد داشت، درست در همان نقطه است که مبارزه اش شروع میشود. آگاه شدن به اسارت منجر به مبارزه میشود. و اکنون در مقطعی از زندگی هستیم که آگاهی از وجود «پوشش» بر «انسان» بودنمان، ما را تبدیل به مبارزانی همیشگی کرده است. مبارزانی هستیم که درد و اندوهِ این تاریخِ پر از قضاوت و نابرابری را بر شانههایمان حمل میکنیم، به چشمهای «فرمولگرا و جنسیت زده» نگاه میکنیم و با لبخندی تلخ اما مصمم به آنها میگوییم: ما ورای تصورات شما از «زن» وجود داریم، حضور داریم و برای داشتن حقوقی برابر برای آیندگانمان تلاش میکنیم. سلاح ما «آگاه شدن» است و این هدیهی ما به زنهایی ست که در آینده قرار است ورای زن بودنشان، «انسان» دیده شوند. به چشمهای ما نگاه کنید، ما در شکل و اندازهی فرمولها و چارچوبهای قدیمی جنسیت زده نیستیم. به آن عادت کنید، ما «انسان» هستیم. متن: پونه مقیمی پ.ن: روز «زن» به همهی انسانهای مبارزی که برای «ورای» کلمهی «زن بودن» تلاش میکنند، مبارک.
مقیمی ۱
به راهتان ادامه دهید و به زندگی اجازه دهید درونِ آدمها را به شما نشان دهد. با آرزو کردن، در رویا بودن و چسبیدن به آدمها به خاطر ترس از دست دادنشان، خودتان را از نعمتِ آگاه شدن به احساس قلبیشان محروم نکنید. سطح را هميشه میتوانیم ببینیم. چشمان ما سطح را میبیند. گوشهایمان سطح را میشنود. حتی بدنمان با سطح بدن آدم مقابل در تماس است اما اگر کمی صبور باشیم میتوانیم با کمک موقعیتهایی که زندگی به وجود میآورد، متوجه درون آدمها نسبت به خودمان شویم. . . . پ.ن: آزارگرانی که پشت جملات عاشقانه پنهان میشوند، فقط در طول زمان و با کمک موقعیتهایی که زندگی بهوجود میآورد، قابل شناسایی هستند. از اینکه بحرانهایی بین شما فاصله میاندازد نترسید. در فاصلهها و حتی بعد از تمام شدنها (چه موقت چه همیشگی) بنشینید و مشاهده کنید که چطور رفتار میکنند. آزارگرِ واقعی، نقابش را زمانی برمیدارد که احساس میکند ممکن است شما را از دست بدهد یا شما را نمیتواند کاملا کنترل کند. آنگاه رفتارهایی را خواهید دید که درون واقعیاش را به شما نشان میدهد. رفتارهایی که تماما «متمرکز» بر آسیب رساندن به شماست. مثلا ممکن است با کسی ارتباط بگیرد که خط قرمز شما بوده است.(یکی از نشانه های اصلی آزارگران همین است، آنها با «دوستان شما» سعی میکنند صمیمی شوند و يا حتي با آشنایان قدیمی و دشمنان شما طرح دوستی بریزند) ممکن است حرفهایی برای تخریب شما بزند. ممکن است تمام رفتارهایی که شما حساس بودید و به عنوان نقطه ضعفهایتان به او گفته بودید را انجام دهد. چرا؟ چون یک آزارگر تابِ تمام شدن و فاصله گرفتن را در رابطه ندارد و در او نفرتی بیدار میشود که دسترسیاش نسبت به مهرش از بین میرود و شما میتوانید این نفرت پراکنی را در تمام رفتارهایش ببینید. اما آدمِ امن حتی در تمامشدنها هم امن است. نه به مرزهای شما تعرض میکند، نه سعی میکند به شما آسیب بزند. به تمام نقطه ضعفهای شما آگاه است چون زمانی با شما رابطهی عمیق داشته است و به خاطر اینکه در کنار احساسِ خشم و غمی که از تمام شدن دارد به احساس عشق و دوست داشتنش نسبت به شما هم دسترسی دارد، از هیچ کدام از نقطه ضعفهای شما استفاده نمیکند که به شما آسیب بزند. آدم امن، محترم است و این احترام به نگاه و جهانبینیِ همراه با مهرش برمیگردد که باعث میشود بتواند تاب بیاورد تمام شدنها و فاصله گرفتن ها را. و بهترین راهِ تشخیص اینکه آدمی که برای شما عاشقانه میفرستد آیا آزارگری پنهان یا آدمی امن است همین است که فرصت دهید در فاصلهها خودش را نشان دهد. پونه مقیمی
بیوگرافی پونه مقیمی نویسنده کتاب تکه هایی ازیک کل منسجم
بیوگرافی پونه مقیمی
پونه مقیمی در سال ۱۳۶۱ در تهران متولد شده است , روانشناس و روانکاو است. تحصیلات خود را نیز در رشته ی روانشناسی بالینی و در مقطع کارشناسی ارشد تکمیل کرده است. در حال حاضر با مرکز مشاوره تارا همکاری می کند.
سوابق تحصیلی و حرفهای پونه مقیمی :
*دانشجوی دکترای تخصصی روانشناسی
*کارشناس ارشد روانشناسی بالینی
*دارای مدرک رواندرمانی روایت درمانی از دانشگاه اوترخت، با بورسیه تحصیلی
*دارای مدرک پیشگیری، تشخیص و درمان اختلال استرس پس از سانحه از هلند، با بورسیه تحصیلی
*دارای مدرک درمانگری روانپویشی کوتاه مدت
*کارشناس روانشناسی شبکه رادیویی سلامت، برنامه "داستان ها و آدم ها" در سال 1395
کتاب تکه هایی از یک کل منسجم
پونه مقیمی یکی از روانشناسانی است که در شبکه اجتماعی اینستاگرام هم فعالیت گسترده دارد، از صفحه تقریبا پر بازدیدی نیز برخوردار است و حدود 250K فالور دارد.او با مخاطبانش بسیار صمیمی است و بدون حاشیه کار می کند.
پونه مقیمی بخشهای بسیاری از کتاب تکههایی از یک کل منسجم را هم در صفحه شخصی خودش منتشر کرده بود. تولید محتوا و بلاگ کردن کتاب یکی از شیوههایی است که پونه مقیمی در انتشار تکههایی از کتاب، کتابی که هنوز کامل نشده، در شبکههای اجتماعی کمکم آن را شکل میدهد تا در نهایت به چاپ برسد. که یک الگو برای نویسندگان تازه کار و جوان می تواند باشد.
تاکید او هم در این کتاب و هم در مطالبی که در اینستاگرامش منتشر میکند، بر شناخت، پذیرش، دوستی و آشتی با خود است.و در بیو صفحه اینستاگرامیش جملاتی چون «تنها بودن نقص نیست» را می توان دید.
پس نتیجه می گیریم پونه مقیمی یک بلاگر است و یکی از علت های محبوبیت کتاب تکه هایی از یک کل منسجم خوده نویسنده بوده است,اما نباید محتویات کتاب را نادیده بگیریم.
پیج پونه مقیمی نویسنده تکه هایی از یک کل منسجم
معرفی کتاب تکه هایی از یک کل منسجم
خرید کتاب تکه هایی از یک کل منسجم پونه مقیمی
کتاب تکه هایی از یک کل منسجم از نه فصل تشکیل شده است که هر فصل به بخشهای کوچک یک تا سه صفحهای تقسیم می شود. به همین دلیل فهرست بلند بالایی از یادداشتهایی کوتاه دیده می شود.از شناساندن بالاترین سطح روابط انسانی شروع می شود و در آخر به تنهایی بشر می رسد، و نشان می دهد که با خودشناسی می توان صمیمیت و روابط پایدارتری را ایچاد نمود. کتاب با واقع نگری از شما می خواهد خودتان را بپذیرید و در نهایت آرامش را بیابید.از مهمترین خصوصیات این کتاب بر خلاف برخی از کتاب های رونشناسی , زبان ساده و لحن صمیمی و خودمانی آن است که مخاطب خیلی راحت و سریع با کتاب ارتباط برقرار می کند و خواننده جذب کتاب می شود به طوری دیگر قصد زمین گذاشتن کتاب را ندارد.کتاب توسط یک روانشناس نوشته شده است که از نقاط قوت کتاب به حساب می آید.
در واقع کتاب «تکه هایی از یک کل منسجم» را می توان چکیده ا ی از کتاب های هنر خوب زندگی کردن، هنر شفاف اندیشیدن، شفای زندگی و پروژه شادی در نظر گرفت اما بر خلاف کتاب هاب معمول که نوعی مثبت اندیشی کاذب را توصیه می کنند این کتاب در فضایی کاملا واقع بینانه سیر می کند. کتاب اساسا غیر داستانی است اما ردپای قصه ها و داستان هایی را که نویسنده به قول خود از تجربه بیمارانش گرفته است ،می توان در آن دید.
در مقدمه کتاب نقل شده است (( از مراجعین عزیزم سپاسگزارم که اگر تجربۀ حضور آنها نبود، هیچ گاه این کتاب به سرانجام نمیرسید. مراجعینی که اجازۀ ورود به دنیای زیبا و رنج کشیدۀ درونشان را دادند و مرا به سختترین و دردناکترین خاطراتشان بردند…))
در پیشگفتار کتاب نیز آمده است «متنهای کوتاه این کتاب در طول سه سال نوشته شده است که در دل هر متن، نکتهای وجود دارد که ممکن است بتواند بینشی جدید را برای مخاطب به ارمغان آورد. هر متن همچون قطعهای کوتاه است که وقتی در کنار هم قرار میگیرند، موسیقی کتاب را واضح و شفافتر میکنند.»
بهاین ترتیب میتوان دید کتاب در گذر زمان و با کنار هم قرار دادن یادداشتهای مختلف شکل گرفته و کامل شده و به این خاطر نام کتاب را " تکه هایی از یک کل منسجم" گذاشته است.
با اینکه با یک کتاب روانشناسی روبرو هستیم اما نویسنده قصههای زیادی دارد و از آنها کمک گرفته تا مخاطب به سادگی بتواند آن را درک کند.به زبان امروز می توان از واژه کتابِ داستان روانشناسی طور نیز برای این کتاب استفاده کرد.
خرید کتاب تکه هایی از یک کل منسجم پونه مقیمی
خلاصه و بخش هایی از کتاب " تکه هایی از یک کل منسجم"
ما انتظار داریم کسی باشد، چیزی و یا نیرویی فراتر از ما تا به ما پرواز را بیاموزد، پرواز از فراز دردها و رنجها. حقیقت این است که قصۀ پرواز یک قصۀ قدیمی شکست خورده است.
پرواز هیچگاه برای ما نبوده و نخواهد بود. پرواز داستان پرندگان است. ما آدمهایی هستیم که بر روی پاهایمان راه میرویم و دنیا را با دستهایمان لمس میکنیم.
داستان ما، دیدن و حس کردن و لمس کردن است. با همین بدن و همین ذهن!
از دست دادن فرصت ها، جزئی از جریان زندگی است. نمی توان با این موضوع مبارزه کرد، حسرت خوردن، تنها واقعیت را از ما دور می کند. اما ما آن درد را باید درکش کنیم و اجازه دهیم از بدنمان عبور کند. ما به زندگی مان برسیم تا آن فرصت هم کارش تمام شود و برود، برود و جزئی از گذشته شود که قرار نیست مدام با حسرتی داغ شود.
برای دست کشیدن و رها کردن موقعیت و یا شخصی، باید اول «از دست دادن» را به نوعی تجربه کنیم. یعنی باید از دست دادن را حس کنیم و برای این حس کردن باید واقعیت های دنیا را آنگونه که هست ببینیم. مثلا برای به دست آوردن خانه بزرگ تر باید بیشتر کار کنیم و آزادی و راحتی گذشته را از دست میدهیم. برای دیدن ازدواج فرزندانمان، بودن آنها در خانه را از دست میدهیم. به هر حال برای هر بدست آوردنی نوعی از دست دادن وجود دارد.
در حقیقت این است که برای به دست آوردن یک رابطه یا یک موقعیت دیگر باید رابطه قبلی و موقعیت قبلی خود را از دست بدهیم. ما میتوانیم یا همچنان به از دست دادن هایمان بچسبیم و هر روز بیشتر احساس درماندگی کنیم، یا آنچه را مدتها قبل از دست دادیم رها کنیم و به استقبال تجربه های جدیدتر برویم.
ما برای قبول اینکه باید با بعضی آدمها، موقعیتها و شرایط خداحافظی کنیم، به زمان احتیاج داریم. زمان باید بگذرد. ذهن ما باید هزاران داستان متقاعدکننده بسازد تا آرامآرام به لحظۀ خداحافظی نزدیک شویم. بههرحال چه تصمیم بگیریم چه همچنان خودمان را معلق نگه داریم، لحظههای خداحافظی فرا میرسند. امروز اگر نه، چند سال دیگر. حقیقت این است که فرار کردن به ما کمکی نمیکند. در خداحافظیها، دردی وجود دارد، دردی پنهان، اصلاً مگر میشود خداحافظی دردناک نباشد؟ اگر خیلی وقت است که متوجه شدهایم به خداحافظی خاصی نزدیک شدهایم بهتر است خودمان را گول نزنیم. بهتر است درد را به رنج تبدیل نکنیم.
باید بخشید. باید خودمان را برای تمام حماقتها، انتخابهای تلخ و برای تمام بدیهایی که انجام دادهایم ببخشیم. بخشش که آغاز شود، ادامۀ جاده دیده میشود. جادهای که هنوز مسافرش هستیم و هنوز ادامه دارد. بار گناه را که بر زمین بگذاریم، قدمهایمان سبکتر میشود.
ما هیچگاه نمیتوانیم جهان بیرون از خودمان را تغییر دهیم. ما باید بیاموزیم در مقابل جهان بیرون از خودمان سکوت کنیم و تسلیم باشیم. اجازه دهیم او به راه خودش برود و ببینیم این گذر در نهایت به ما چه خواهد آموخت؟ در درون ما چه چیزی را تغییر خواهد داد. جریانهای درونی ما در کنترل ما قرار دارد. جهان درونی ما در ارادۀ ما است. تنها در مقابل این جهان است که هیچگاه احساس درماندگی نخواهیم کرد.
جهان درونی ما بخشی از هویت ما است. بخشی از ارادهای است که شاید مدتها است که آن را گم کردهایم.
source:https://8tagketab.ir/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%BE%D9%88%D9%86%D9%87-%D9%85%D9%82%DB%8C%D9%85%DB%8C-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8/